صدای خسته ی بارون
روشیشه میگه من تنهام
میباره نم نم و اروم
که میگه میفهمه دردام
بروی شیشه ی غبار
نوشتم عشقوبا اشکام
هنوز بارون صدا میزد
که من قریبموتنهام
صدای بغض سرد ابر
میشه هم صدا باصدام
می خونم باصدای رعد
یه شعرخیس ازاشکام
مثل دست گرم خداست
مثل لالایی تو شبهام
فقط خداست که میدونه
که من یه عاشق تنهام
نهایت عشق اوج باور و سر حد احساسی آسمانی است .. وقتی نسیم عشق دستهای سپید ابر های عاشق را به دست هم می سپارد به یمن این پیوند پاک وجودشان اشک شوق می ریزد
امروز به همراه نسیمی که می آمد بوی پاییز را از دور دستها احساس کردم...
پاییز را به خاطر بادهایش و به خاطر برگهایش دوست دارم .
پاییز رنگ گذشته ها و خاطرات دور را می دهد.
پاییز را به خاطر رنگهایش دوست دارم....بوی پاییز می آید...
باز باران بارید ، |
می توان در قاب خیس پنجره
چک چک آواز باران را شنید
می توان دلتنگی یک ابر را
در بلور قطره ها بر شیشه دید
می توان لبریز شد از قطره ها
مهربان و بی ریا و ساده بود
می توان با واژه های تازه تر
مثل ابری شعر باران را سرود
می توان در زیر باران گام زد
لحظه های تازه ای آغاز کرد
پاک شد در چشمه های آسمان
زیر باران تا خدا پرواز کرد.
من شیفته تنهایی مهتابم
و آهنگ دلنشین باران
و خنکی باد
که زیبا ترین نجوا در گوش جنگل است
من عاشق
التماس اشک های ابرم
برای باریدن