دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است ...
دلم برای کسی تنگ است که
تنم آغوشش را می طلبد …
دلم برای کسی تنگ است که
دستانم دستان پر مهرش را می طلبد…
دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد…
دلم برای کسی تنگ است که
گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد …
دلتنگم از این همه دلتنگی ...
دلم تنگ آن روزهاست،
روزهایی که با تو می گذشت.
چه خوش بود آن لحظه ها
ولی چه فایده قدرش را ندانستیم،
و چه ساده از دست دادیم آن روزها را .
................
هم دیدنی بودی هم خواستنی بودی
هم چیدنی بودی هم باغچمون گل داشت
زنجیر می خواستم دستاتو بخشیدی
از من تا اون دستات هر دره ای پل داشت
پل بود اما ریخت گل بود اما مُرد
عمر منم قده عشقت تحمل داشت
هر روز پاییزه هر هفته پاییزه
هر ماه پاییزه هر سال پاییزه
دلخونم از چشمات ماه پس ِ ابرم
من کاسه ی صبرم این کاسه لبریزه
آروم نمی گیرم از دست زنجیرم
بی عشق می میرم من روز دیدارم
از دوستی پر من از دوست دلخور من
آجر به آجر من ، من پشت دیوارم
لعنت به این دیدار لعنت به این دیوار
لعنت به این آوار من زیر آوارم
هر روز پاییزه هر هفته پاییزه
هر ماه پاییزه هر سال پاییزه
دلخونم از چشمات ماه پس ِ ابرم
من کاسه ی صبرم این کاسه لبریزه
احساس میکنم تورو
از پشت این همه سکوت
تو کافه بارون میگیره
وقتی میشینم ، روبروت !
از راه که میرسی بازم
عطرت میپیچه تو هوا
فنجونمُ پر میکنی
از حسِ طعمی آشنا
وقتی نگاه میکنی
خورشید تکراری میشه !
همینجا روی میزمون
رودِ عسل جاری میشه !
حوا تویی ، هرجا تو باشی بهشته !
سیبی که چیدی ، ابتدای سرنوشته
کافه ، خیابون ، خونه یا هرجا که باشی
میتونیم از دنیا و تلخی هاش جدا شیم
چیزی بگو بانوی من
کلافه ام ازین سکوت
میشکنه بغض آخرم
وقتی میشینم روبه روت !
چیزی بگو شاید صدات
حریف دلتنگی بشه
شاید شبِ سیاه سفید
با واژه هات ، رنگی بشه
شاید که بیدارم کنی
از خوابی که کابوسمه
دارم به دریا میزنم
چشمای تو فانوسمه
حوا تویی هرجا تو باشی بهشته !
سیبی که چیدی ابتدای سرنوشته
کافه ، خیابون ، خونه یا هرجا که باشی
میتونیم از دنیا و تلخیهاش جدا شیم....