کافه عشق

 

احساس میکنم تورو

از پشت این همه سکوت

تو کافه بارون میگیره

وقتی میشینم ، روبروت !

 

از راه که میرسی بازم

عطرت میپیچه تو هوا

فنجونمُ پر میکنی

از حسِ طعمی آشنا

 

وقتی نگاه میکنی

خورشید تکراری میشه !

همینجا روی میزمون

رودِ عسل جاری میشه !

 

حوا تویی ، هرجا تو باشی بهشته !

سیبی که چیدی ، ابتدای سرنوشته

کافه ، خیابون ، خونه یا هرجا که باشی

میتونیم از دنیا و تلخی هاش جدا شیم

 

چیزی بگو بانوی من

کلافه ام ازین سکوت

میشکنه بغض آخرم

وقتی میشینم روبه روت !

 

چیزی بگو شاید صدات

حریف دلتنگی بشه

شاید شبِ سیاه سفید

با واژه هات ، رنگی بشه

 

شاید که بیدارم کنی

از خوابی که کابوسمه

دارم به دریا میزنم

چشمای تو فانوسمه

 

حوا تویی هرجا تو باشی بهشته !

سیبی که چیدی ابتدای سرنوشته

 کافه ، خیابون ، خونه یا هرجا که باشی

میتونیم از دنیا و تلخیهاش جدا شیم....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد