من و انتـظـار و کـابوس و تنهـایــی من و حس اینکه هر لحظه اینجایـی دارم آینه ها رو گـم میکنم کم کم تـو رو هــر طــرف رو میکنـم میبینــم نگو از تو چشمام چیزی نمیخونی تو که لحظه لحظه حالم رو میدونــی اگه ایـن بهــارم بـر نـگــردی خـونـه دیـگـه چیـزی از مـن یـادت نمیمونـه