سلام
باز دوباره دلم گرفته . باز دوباره بقض داره خفم می کنه .
امشب از اون شبهایی هستش که دوست ندارم هیچ وقت صبح بشه .
ای کاش امشب صبح نشه .
ای کاش می تونستم جلوی خورشید رو بگیرم تا طلوع نکنه .
اما چه کنم که چنین قدرتی رو ندارم .
دلم می خواد گریه کنم اما نمی دونم چرا اشکام خشک شده .
امروز از صبح که بلند شدم حالم خوب نبود.
اما بازم مثل همیشه وقتی این جا شروع می کنم به نوشن آروم می شم .
سکوت شب ..

انگار اشکهایی که تو سکوت شب میریزی ارومت میکنه...
اره دقیقا ارامش شب و گریه هاش که منو نگه داشته مثل الان که داره بارون میاد از چشام تو نیستی