میدوم خوب میدونی تو تار و پود و ریشمی
تو که از دنیا گذشتی واسه یک خنده من
چرا من نگذرم از یه پوست و خون به اسم تن؟!
تو خیالمم نبود دوباره عاشقی کنم
ممنونم اجازه دادی با تو زندگی کنم
نمیدونم چی بگم که باورت شه جونمی
تویه این کابوس درد رویای مهربونمی
میدونی با تو
پرم از شعر و ستاره
میدونی بی تو
لحظه حرمتی نداره
میدونی در تو
این خدا بوده که تونسته گل عشقو بکاره...
وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ می شه باز!
عشق تو تویه لحظه هام حادثه ساز و قصه ساز
به جون خودت که بی تو از نفس هم سیر میشم
نمیدونم چی میشه بدجوری گوشه گیر می شم
ممنونم که بچه بازی هامو طاقت می کنی
هر چقدر بد می شم اما تو نجابت میکنی
هر کجای دنیا باشم با منی و در منی
نگران حال و روزم بیشتر از خود منی...
میدونی با توپرم از شعر و ستاره
میدونی بی تو
لحظه حرمتی نداره
میدونی در تو
این خدا بوده که تونسته گل عشقو بکاره...
+وقتی برف می باره و خونه تنهایی و یه چایی داغ دسته و از پنجره اتاقت بیرونو نگاه می کنی و این اهنگ و گوش میدی همه ی خاطره هات جلوت رژه میرن و بغض میکنی...نمیدونی به خاطر از دست دادن روزای قشنگت گریه کنی یا واسه تجربه کردنشون حتی...حتی برای یه بار تشکر کنی...